#بند_اول
چه ریختو پاشیه جلو چشمام
علی ببین بی رمقه پاهام
چطور تا خیمه ها بریم آخه
جسم تو با زمین شده ادغام
قرآنه ناطقم چرا
شده ورق ورق جسمه تو
گناهه تو چی بوده که
شده تیر و سنان قِسْمِ تو
جسمه تو پاره پاره شد
آخه بوده ''علی'' اسمه تو
میخوام نوازشت کنم
ولی شدی جدا جدا
نگاه بکن بصورتم
"دنیا بعدک العفا"
توی دلم تا به ابد
علی میمونه حسرتت
تاکه یکم آروم بشم
سرمیذارم رو صورتت
یا ولدی یا ولدی 8
#بند_دوم
چی به سرت آوردن این لشگر
نیزه تو پهلوتو شکسته سر
جوونی و کناره جسمه تو
تداعی میشه روضه ی مادر
تاکه دیدم جسم تورو
مصیبتای من شد آغاز
تو اربا اربا شدی و
شده کلّ تنت از هم باز
پاهاتو رو زمین نکوب
منو میکُشه این چشم انداز
کنارتو مرده بودم
که عمت اومد رو سرم
باید من هر طوری شده
تو رو تاخیمه ببرم
پاشو علی اکبرم
آبرومو پاشو بخر
از توی این برو بیا
پاشو و عمتو ببر
یا ولدی یا ولدی
- شنبه
- 22
- مهر
- 1402
- ساعت
- 23:28
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه