آروم آروم
میاد خاطراتم جلوی چشمام
دونه دونه
میاد نم نم اشک بروی چشمام
مگه میره زیادم ماجرای کربلا نه!
مگه یادم میره خورشید به روی نیزه ها نه!
یه سالو نیمه رنجورم
دیگه محاله زنده بمونم
میوونه دنیا محصورم
دیگه محاله زنده بمونم
یوسف من
منو کشته بوی پیراهن تو
پیرهنی که
در آورده دشمنت از تن تو
این دم آخری پیرهنتو بغل میگیرم
بیاد صحنه گودال دیگه دارم میمیرم
تو گودال نبود همدم
اگه مادرمون نمیرسید
یقینا که میمیردم
اگه مادرمون نمیرسید
قد خمیده
اومد مادر ما میوونه جنجال
شمرو دیده
نشست روی سینت میوونه گودال
داره میبینه با پا پیکرت رو جابه جا کرد
به نیت تقرب هم سره تو رو جدا کرد
هنوز ناله مادر
میوونه گوشه من داره طنین
نداره جونی توی تن
نکش پیکرشو روی زمین
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه