تا کوچه قدم های تو را دید دوباره
در صحن جهان عطر تو پیچید دوباره
انداخت به یمن قدمت فرش طلایی
خورشید به پای تو و تابید دوباره
لرزید دل عرش خدا تا که تو را دید
چشم فلک از شوق تو بارید دوباره
رفت آفت جهل از دل دنیای سیاهو
در باغ شکوفا شده امید دوباره
روی همه ی بتکده ها باز سیاه است
گلدسته ندا کرده به توحید دوباره
از جاذبه ی خال لبت قبله نما هم
حق داشت که افتاد به تردید دوباره
***
مظومیتت قصه ی پر غصه ی دنیاست
مظلومیتی که شده تجدید دوباره
خفاش صفت ها دهن آلوده نمودند
توهین شده بر ساحت خورشید دوباره
ای کاش دهانش بشود کوره آتش
آن سگ صفتی که به تو تازید دوباره
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:29
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه