بهم میگن افتادی رو خاک ، ای پهلوون امالبنین
باور نکردم این حرفا رو ، کی دیده ماهو روی زمین؟
حتما دست نداشتی که ، دست به کمر شد برادرت
حتما دست نداشتی که ، یه عده ریختن دور و برت
حتما دست نداشتی که ، شده شکسته فرق سرت
نشد که آب بیاری واسه ، لبای خشک اصغر
خیلی غصه خوردی لابد ، الهی بمیرم مادر
______
وقتی شنیدم از این و اون ، روی زمین افتاده علم
رفتن اسیری همه حرم ، شهادت تو شد باورم
حتما تو خوردی زمین که ، حسین من زمینگیر شد
حتما تو خوردی زمین که ، زینبم اینطوری پیر شد
حتما تو خوردی زمین که ، ششماهه با تیر سیر شد
آب شدی از خجالتِ روضهی خلخال و معجر
خیلی غصه خوردی لابد ، الهی بمیرم مادر
______
پناه اهل خیمه بودی ، رو غیرتت حساب میکردن
کی فکرشو میکرد روزی ، سرت رو به نیزه ببندن
روی نیزه پیر شدی تا ، از روی نی ربابو دیدی
روی نیزه پیر شدی تا ، روی دستا طنابو دیدی
روی نیزه پیر شدی تا ، مجلس شرابو دیدی
میخندیدن به اشکای ذریهی پیغمبر
خیلی غصه خوردی لابد ، الهی بمیرم مادر
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
صادق بچم
ارسال دیدگاه