هرکس سری به سورهی کوثر نمیزند؛
گوئی که لب به باده و ساغر نمیزند
از راه و رسم فاطمه بویی نبرده است
آنکس که بر دهان ستمگر نمیزند
باور نمیکنم که مرا هم خریده است
او دست رَد به سینهی نوکر نمیزند
صد بوسه میزند به درِ خانهی بتول
پیغمبری که بوسه به هر در نمیزند
هم مرتضی که بیمدد از نامِ فاطمه
هرگز به قلبِ قلعهی خیبر نمیزند؛
هم فاطمه که خطبه بخواند، مُسَلماً
حرفی به جز علی روی منبر نمیزند
در محضرِ رسول خدا سربلند نیست
هرکس برای فاطمه بر سر نمیزند
در کوچهها مقابل چشمان کودکی
سیلی کسی به صورت مادر نمیزند
گاهی هزار مرتبه میپرسم از خودم:
زهرا چرا به مجلس ما سر نمیزند؟
شاید هنوز بال و پرش درد میکند
شاید هنوز هم کمرش درد میکند
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه