زمانه کار مرا دست پیر خُم داده
همیشه روزیمان را امیر خُم داده
(مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ)
چرا که رزق مرا از مسیر خم داده
مرا اسیر خٙم گیسوان خود کرده
چه بادهها که به ما در غدیر خم داده
شراب کهنهی ما از کرشمهی ساقیست
هزار مرتبه گفتند و شرح آن باقیست
غدیر بادهی جوشان مِیگساران است
غدیر نقطهی عطفی برای ادیان است
غدیر فرصت جبران انحرافات است
غدیر وقت رهایی ز اختلافات است
غدیر نور ولایت میان ظلمتهاست
غدیر چشمهی وحدت میان امتهاست
غدیر صحبت اینجا و اهل آنجا نیست
غدیر مهر قبولی هر مسلمانیست
غدیر آمده تا بینمان صفا باشد
علی خلیفهی حق، بعد مصطفی باشد
علی! همانکه خلافت برابرش گم بود
همان کسی که فقط فکر درد مردم بود
همانکه چشمهی حق را دوباره جاری کرد
درست مثل محمد خزانهداری کرد
گدا برای علی با غنی برابر بود
غریبه در نظرش مثل یک برادر بود
علیست مرد عمل، راه او شعاری نیست
علی که اهل تبانی و رشوهخواری نیست
ملاک او به جز از لا اله الا نیست
حقوقهای کلان در مرام مولا نیست
همیشه در عملش، مشق بندگی میکرد
کنار فاطمهاش «ساده» زندگی میکرد
چکید روزی هرچه کریم از دستش
گرفت نانو رطب هر یتیم از دستش
زمامداری او آنچنان سرآمد بود
که شرح عدل علیواریش زبانزد بود
ببین چگونه قضاوت نموده انسان را
بخوان ترحم او بر چهارپایان را
برای وصف مرامش، عدو زبانش شد
ببین چه کرده که دشمن مدیحهخوانش شد
مرید حضرت یارم مراد میخواهم
بریز باده که امشب زیاد میخواهم
بریز باده که برلب سینجلی دارم
هوای گفتن ذکر علی علی دارم
علی همانکه نیامد کسی همانندش
همانکه هر دو جهان را گرفته در بندش
به یک اشاره در قلعه را ز جا کنده
دو دست مست یداللهی تنومندش
به حال قاتل خود هم علی ترحم کرد
بخوان چه بوده وصایای او به فرزندش
همانکه گریه کند فاطمه به غمهایش
هماهنکه خنده کند فاطمه به لبخندش
بنا ندارمو کوتاه روضه میخوانم
خدا کند که حلالم کند خداوندش...
میان کوچه زمین خورد فاطمه، اما
نشد علی برساند کمک به دلبندش
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:6
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه