میداند آنکه صد گره افتاده در کارش
بیشک میارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش
وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهراست
یعنی خدا میخواهد عالم را بدهکارش
هرکس که حب فاطمه در دل نگهدارد
تا روز محشر مرتضی باشد نگهدارش
با چشم خیسم باز از او اشک میخواهم
من هم نخواهم، نیست چشمم دستبردارش
شام سیاهِ سائلان چون روز روشن شد
در پرتو خورشید عالمتابِ ایثارش
افطار خود را مثل مولا بر گدا بخشید
معشوقهای که عشق حیدر بود افطارش
وقت قنوت او ملائک خیره میماندند
بر آسمانی مملو از دریای انوارش
او لیلة القدرستو قدرش را علی فهمید
همچون شب قدری که مستور است اسرارش
آیه به آیه خطبه خواند و کافران دیدند
قرآن تراوش کرد از نطق گهربارش
صدیقهای که تا کمر خم شد نبی بر او
آنشب کمر بستند کذابان به انکارش
حرف علی که در میان باشد، سپر زهراست
صد مرد جنگی نیست یکلحظه جلودارش
کم کم غلاف از شرم مولا آب شد وقتی
در پیش چشمان علی، دست علمدارش ...
بازو ورم کرد و دل هفت آسمان خون شد
این را حسن میداند و چشمان خونبارش
من کیستم تا زائر آن بینشان باشم؟
وقتی که خورشید است هر دم جزو زوارش
فردا برای انتقامش میرسد اما
امروز مهدی هر کجا باشد، خدا یارش
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 20:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه