چله گرفتیم و کماکان گریه کردیم
موکب به موکب در بیابان گریه کردیم
در روضهی تو هفت پشتم فیض بردند
وقتی که پشت مرز مهران گریه کردیم
چشمان ما مانند صحرا خشک بود و
هنگام روضه مثل باران گریه کردیم
با یاد گلهایی که در راهت شکفتند
این اربعین را با شهیدان گریه کردیم
هرجا شلوغیِ حریمت را که دیدیم
گفتیم زیر لب «حسن جان» گریه کردیم
ای آنکه رفتی در تنور گرمِ خولی
همراه با هر لقمهی نان گریه کردیم
از غصهی جسمِ به خاک افتادهی تو
هر روز با خورشید تابان گریه کردیم
زلفت پریشان بود روی نیزه اما
اینجا برایت مو پریشان گریه کردیم
از داغِ اینکه خواهرت بازار رفته
یک عمر در بازار تهران گریه کردیم
دیروز پای پیکر تو خنده کردند
امروز پای تو فراوان گریه کردیم
این گریهها راه تقرب جُستن ماست
این اشکها معنای پیمان بستن ماست
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 20:19
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه