پاشو از جا ای شهیدم ، اومد از راه سپاهت
بوی خون میده هنوزم ، گودال قتلگاهت
دیدی سهمَم شد عذابِ ، هجرون تو سرانجام
با تو مدفون شد تمامِ ، آمال و آرزوهام
بند نمیاد اشکم / از بسکه غمگینم
نشستم اینجا و / قبرتو میبینم
تا زنده ام داغت / میمونه توو سینم
درد بی کسیم - توی عالَم شد فاش
واسه مُردنم - دعایی کن داداش ۲
سالار زینب حسین جانم جانم ۳
حالا که باز پیشِت هستم ، گرچه دلخون و مضطر
خالیه جای رقیه ، خیلی اینجا برادر
تسلیت میگم عزیزم ، سخته چون داغ اولاد
جلوی چشمم رقیه ت ، از غم دق کرد و جون داد
با لبِ تشنه توو / حسرت دریا موند!
میون ویرونه / دختر تو جا موند
توو شهر شام آخر / غریب و تنها موند
میرم پیشِش و - نمیذارم تنهاش
واسه مُردنم - دعایی کن داداش ۲
سالار زینب حسین جانم جانم ۳
دیگه کار از گریه ها و ، از تاب و تب گذشته
این چهل روز قَدِّ چِل سال ، واسه زینب گذشته
من که از بَدوِ تولّد ، دور از یارم نبودم
داره از درد جداییت ، میسوزه تار و پودم
نمادِ یک ذرّه / از بی کسی هامه
این جای زنجیری / که روی دستامه
از این به بعد داغت / عذابِ دنیامه
مثل دخترت - میکردم دق ای کاش
واسه مُردنم - دعایی کن داداش ۲
سالار زینب حسین جانم جانم ۳
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:37
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه