لالایی - رو دامنم مهتابه 
هیس! آروم - بابام رو پاهام خوابه 
روشن شد - چشم خرابه 
صبح که بیدار شه بغلم میکنه 
دلم میخواد منو رو دس بگیره 
راستی! یادم باشه بگم از اینا 
گوشوارههامو بره پس بگیره ۲
کاشکی فقط زود صبح بشه 
کلی میخوایم بازی کنیم 
با سنگایی که بم زدن  
با هم خونهسازی کنیم
بابا حسین بابا حسین ۴
این دنیا - با غصههام همدسته
میبینی - ورم چشامو بسته
بابایی - سرم شکسته
خدا میدونه که به ما چی گذشت
بابا نیگا چقدر موهام کم شده
اینقده با پا توی پهلوم زدن
که مثل مادرت قدم خم شده ۲
بابا میدونی زجر کیه؟
دندون شیریمو شکست
دیدم که گشوارمو داشت ...
رو گوش دخترش میبست
بابا حسین بابا حسین ۴
.
                    
                    
                
                - چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:46
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
- 
                            یوسف زندیه

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه