دارم از پیشت میرم دلخسته با چشمای خونبار
ای غریب مادرم حسین من خدانگهدار
دارم از پیشت میرم با این دلِ خراب حسین جان
وعده ی دیدارمون توو مجلس شراب حسین جان
تن پاکِت
عریان میون قتلگاه مونده
این غصه قلب منو سوزونده
آخر تو رو کفن نکردن
جلو چشمت
ریختن روی خاکِ زمین آبو
آتیش زدن این دل بی تابو
رحمی به حال من نکردن
از این غم سینه کردم چاک / سرت بر نی تنِت رو خاک
حسین جانم حسین جانم ۲
روی نیزه خوش نشستی ای هِلالِ در خُسوفم
با دو دستِ بسته راهیِ به سمت شام و کوفم
با تو اومدم ولی با قاتلت از اینجا میرم
هرجوری باشه از اینا پیرهنت رو پس میگیرم
برادر جان
خدانگهدارِ تنِ پارَت
از این به بعد من شدم آوارت
میون این دشت و بیابون
برادر جان
سپردمت به خاکِ این صحرا
به ریگ و رملِ این بیابونا
با این غم و دردِ فراوون
برات گریون شده افلاک / سرت بر نی تنت رو خاک
حسین جانم حسین جانم ۲
سخته واسه خواهر تو طعمِ تلخِ این جدایی
جای اینکه توی آغوشم باشی رو نیزه هایی
خیر نبینه اونی که نیزه توو حلقومِت فرو کرد
هم تو رو هم زندگی خواهرت رو زیرورو کرد
برادر جان
پُر از غمه دلم، به جون تو
چیکار کنم حالا بدون تو
با کاروانی بی علمدار
برادر جان
اَشکای بی حساب منو کشته
بی تابیِ رُباب منو کشته
داره میمیره از غم انگار
میخونه روضه ی غمناک / سرت بر نی تنت رو خاک
حسین جانم حسین جانم ۲
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 22:50
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه