هرکس که دل بر کربلا و بارالهش بست
بار قیامت را به یک بار نگاهش بست
دیشب منادی گفت "کل الخیر فی بابه"
باید که بنشینیم ما در بارگاهش، بست
هر کس کمر بر خدمت او بسته مثل جُون
گیسوی او را نیز بر زلف سیاهش بست
چکمه به دوش آمد غبار کفش او باشد
حُر بست راهش را و دل بر گرد راهش بست
آغوش گرمش را برای دشمنش وا کرد
هرچند دشمن آب را هم بر سپاهش بست
خون شد دلی که مرکب مهر حسینی شد
وقتی حنا از خون پاکش ذوالجناحش بست
آتش مگر بس نیست آنقدری که در دلهاست
خود را چرا بر خیمه های بی پناهش بست
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 22:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه