بیاید بریم باهم ، یه سر به علقمه
همونجا که پیچید ، صدای فاطمه
افتاده برادری غرق خون / روی خاک
کرده شاه کربلا سینه چاک
میرسه صدای آه و نالَه ش / تا افلاک
همه دارن به حسین میخندن / توو میدون
مگه خنده داره چشمِ گریون
از پا افتاده کنارِ جسمی / غرق خون
یا عباس ۳ یا اباالفضل
نشسته رو تنش ، چهار هزار تا تیر
دستِ بُریده ای ، حسینو کرده پیر
شادی کردن تا علمدار افتاد / نامردا
میدونن دیگه حسین شد تنها
خدا رحم کنه به عمّه زینب / واویلا
دیگه راهِ کُشتنش بعد از این / همواره
شده بی کس و نداره چاره
وای به حال خواهری که میشه / آواره
یا عباس ۳ یا اباالفضل
وای از دل حسین ، وای از دل رُباب
عَلَم رو خاکه و ، سقّا نداره آب
مادری توو خیمه ها از غصه / شد مضطر
تمومه کارِ علیِّ اصغر
چشم به راهه دختری محزون با / چشمِ تر
خیسه چشمای حسین زهرا / از این غم
قامتش رو کرده این غصه خَم
خیلی سخته واسه اهل خیمه / این ماتم
عباس ۳ یاابالفضل
دل حسین شده ، از غم لبالبُ و
خدا به خیر کنه ، فردای زینبُ و
اهل خیمه بی پناه و تنها / بی یاور
بی عمو میشَن همه تنهاتر
مگه میگذَره سپاهِ دشمن / از معجر
همه ی اهل حرم گریونن / واحزناه
اسارت سخته براشون والله
نداره زینب دیگه بعد از این / تکیه گاه
یا عباس ۳ یا اباالفضل (ع)
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 23:2
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه