برای مُردنم ، نگاه تو بسه
صدات زدم ولی ، صدام نمی رسه
توو این بیابونا ، رَهام نکن داداش
میدونی خواهرت ، غریب و بی کَسه
کم دست و پا بزن جلوی چشم من حسین
آه ای غریب بی کس و دور از وطن حسین
ای کُشته ی حسادت دنیای بی وفا
میدونم آخرش میمونی بی کفن حسین
ای تشنه لب برادرم / جون زینب برادرم
من روضه خونِ تو میشم / هر روز و شب برادرم
جانم حسین ۴
همیشه مُردن از ، جدایی بهتره
غم تو باعثِ ، عذاب خواهره
انگار میخواد فقط ، که زَجرکُشِت کنه!
توو دستِ قاتلت ، یه کهنه خنجره
اشک من و سکینه و مادر رو که ندید
ای وای از اون زمانی که بالا سرت رسید
تا لحظه ی غروب توی گودالِ قتلگاه ...
با صبر و حوصله سرتو از قفا بُرید
ای سر جدا برادرم / خونِ خدا برادرم
میره سرت جلو چشام / رو نیزه ها برادرم
جانم حسین ۴
تموم پیکرت ، پُر از جراحته
تقدیر تو شهید ، شدن توو غربته
نخور غم منو ، عزیز مادرم
تقدیر خواهرت ، شاید اسارته
باید تموم عمرمو زاری کنم حسین
چشمامو از غمِ تو بهاری کنم حسین
تکیه زدی به نیزه ی غربت مقابلم
اما نشد برای تو کاری کنم حسین
ای بی لشکر برادرم / ای بی مادر برادرم
رو خاک گرم قتلگاه / موندی بی سر برادرم
جانم حسین ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 10:56
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه