ای بهترين رفيق بچگی
رونق ميگيره با تو زندگی
تا آخرين نفس دوست داريم / ما خونوادگی
خيلی - اين پيرن سياه به من مياد
سينه ميزنم برات زياد
تا به چشم مادرت بياد
اوج / كرم تو رو ديدم
شبی كه من از نزديک
حرم تو رو ديدم
ارباب - سينه زنتو درياب ۳
گريم گرفت تا ديدم اسمتو
گفتم هميشه دردمو به تو
يادم نميره روز اربعين / ديدم ضريحتو
دنيا - اومدم برای ديدنت
اشک بريزم از غم تنت
چون يه عده تشنه كشتنت
كشتن/ تو رو با لب تشنه
چه جوری تو دست و پا
ميزدی زير دشنه
ارباب - سينه زنتو درياب ۳
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 11:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
میلاد قبایی
ارسال دیدگاه