با فتاده بر سرم ، شور و ولاي عسکري
مرغ دلم کشيده پر ، به سامراي عسکري
توئي امام عسکري ، که جنّ و انس عسکرت
توئي امير و ، ما سوي همه سپاه و لشکرت
من آن فقير خسته دل ، که رخ نهاده بر درت
به جرم روسياهيم مرا مراني ار درت
بگو دعا کند به ما مهدي مه لقاي تو
اي که ولايتت بود عطيه اي ز داورم
شهد محبّت ترا ، رهين شير مادرم
به غير آستان تو ، رو به کسي نياورم
بهر غلامي لطف تو گشت مرا ياورم
منم منم گداي تو گدي بي نواي تو
- سه شنبه
- 26
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه