دل خونِ خونه
انگاری غارت و طمع مرامشونه
اسبابْ وسائلت به دست این و اونه
دل خونِ خونه
من بودم و تنهایی و غروب و تشویش
مثل مدینه اومدن اوّل با آتیش
قوم سقیفه رو دیدم روبهرو خیمه
نسل همون چهل نفر (ریختن توو خیمه) ۳
گوشواره گم شد
زدن رباب و بعدشم گهواره گم شد
دختری با معجر و گوشِ پاره گم شد
گوشواره گم شد
از وقتی دیگه صاحب عَلَم نداریم
سیلی نخورده دیگه توو حرم نداریم
تاریکه امّا سرخی صورتا پیداست
نگام به هر کی میخوره (شبیه زهراست) ۳
دارم میگَردم
دنبال بچههای آوارهم میگردم
تاریکه؛ با سختی زیرِ خارم میگردم
دارم میگردم
قول میده به تو خواهر دل بی قرارت
پیدا بشن گمشدهها، میام کنارت
کار تنو پوشوندنش با این صبوره
کار سرت با مادرم (کنج تنوره) ۳
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 16:55
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه