وفا کجا بود!؟
توو قلبای سیاهشون خدا کجا بود
توی نگاه خیرهشون حیا کجا بود
وفا کجا بود!؟
خبر دارن داری میای با خونواده
حرف از غنیمت بینشون خیلی زیاده
گفتن که دوسْتَن امّا دیدم دشمناتن
از حالا فکر زیور (مخدراتن) ۳
ابلیسَن ابلیس
من التماست میکنم با چشمای خیس
به بچههات بگو خبر از مهمونی نیس(ت)
ابلیسَن ابلیس
فهمیدم آقا فکر عباس رشیدن
حتی برا شیرخوارتم نقشه کشیدن
بدجور منو ریخته به هم شدم کلافه
خریدن از بازارشون (نعل اضافه) ۳
پسر عمو جان
لحظهی آخری ببین با آه سوزان
دارم سلامِت میکنم با لب عطشان
پسر عمو جان
هر چی که عهد کوفیا بیاعتباره
بدون که مُسلم تا تهِش سر قراره
منْ سربریده هم عزیزم! چش به راتم
من روی خاک، تو روی نی (من خاک پاتم) ۳
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 17:9
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه