خیلی خیلی سخته که تنها امیدت نااُمید شِه
توی اوج بی کسی تنها برادرت شهید شِه
خیلی سخته که به اشک چشمای تَرِت بخندن
بدتر از اون اینه به مرگِ برادرت بخندن
علمدارم ...
شکستم از کَمَر تو رو کُشتن
چهار هزار نفر تو رو کُشتن
لشکرم و پاشیدن از هم
خبر داری ...
سهم تو که شکسته بالی شد
پشتم با رفتن تو خالی شد
از داغ تو شد قامتم خَم
تو بودی حامی و یارم / اباالفضل ای علمدارم
ابوفاضل ابوفاضل ۲
تا زمین افتادی یه لشکر باهم ریختن سرِ تو
اِنقَدَر تو رو زدن که مُختصر شد پیکر تو
هرچی عقده داشتن و انگار سر تو خالی کردن
از غمِ بی کسیِ برادرت خوشحالی کردن
علمدارم
رحمی به اشک چشم خواهر کن
فکری به حال علی اصغر کن
به پا شده توو خیمه غوغا
بدون تو
جَسور میشه دشمن برا غارت
بی کس میشه خواهرِ آوارت
بلند شو تا بلند شم از جا
گِرِه افتاده به کارم / اباالفضل ای علمدارم
ابوفاضل ابوفاضل ۲
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 17:11
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه