با اشک، به منه خسته شده نگید بمون
با اشک، راهیام امشب به سمت آسمون ۲
سی ساله که
صبح و شب چشام تره باید برم
سی ساله که
قلب من شعلهوره باید برم
سی ساله که
فاطمهم منتظره باید برم
فداتون شم
که نگاه همهتون پریشونه
فداتون شم
اشک تون قلب منو میلرزونه
فداتون شم
باباتون دیگه نمیخواد بمونه
نگید بمون ، نگید بمون
هر جا قنفذ و دیدم بازوی من تیر کشید
تا مغیره رو دیدم پهلوی من تیر کشید ۲
زینب! ببینم با کوه غم چه میکنی
زینب! داغ ببینی پشت هم چه میکنی؟! ۲
گریه نکن
اگر امشب داری بی بابا میشی
گریه نکن
بعد من با غصه آشنا میشی
گریه نکن
تو یه روز راهی کربلا میشی
آماده شو
تن ارباً اربا باید ببینی
بین لشکر
کنار حسین اون روز بشینی
رو یک عبا
جگر حسینو باید بچینی
چه میکنی؟! ، چه میکنی؟!
سر هجده تا عزیزتو ببینی رو نی
خیزرونو روی لب ببینی توو بزم می ۲
- جمعه
- 28
- مهر
- 1402
- ساعت
- 11:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه