زخمامو یادم رفت بابا با دیدن زخم سرت
جایی نداری برا بوسه جز رگای حنجرت
فقط یه امشب سرتو بذار رو پای دخترت
حالا که اومدی نمی خوام باشه حرفی از گله
نمیگم اصلا که چی کار کرده با دستام سلسله
فقط میگم کاشکی یه ذره با حیا بود حرمله
امشب می گردم / دور سر تو
چیزی نمونده / از پیکر تو
هر جا که جا موندم کتک خورد خواهر تو
بابا بابایی ۴
خودت که حال و روزمو می دیدی از رو نیزه ها
زجر و سنان می زدنم گریه می کردم بی صدا
دخترای شامی ادامو درمیآوردن بابا
"مَن الذي أیتَمَنی" موهات چرا پریشونه
"مَن الذي أیتَمَنی" خسته شدم از زمونه
از خدا خواستم دخترت بعد تو زنده نمونه
دستام می لرزه / رنگم پریده
من موندم و این / قد خمیده
بابا بگو رگ گلوتو کی بریده
بابا بابایی ۴
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
ارسال دیدگاه