امیری حسینٌ، و نعم الامیری، محاله نگیری، بازم دستمو
میدونم که بی شک، میگی "إرفَع رَأسَک"، میریزم به پاهات، همه هستمو
نکردی طردم حسین / درمون دردم حسین
دورت بگردم حسین
منم مث حر ببین / آقا ببخشم همین
باز رام بده اربعین
توو بغلت یه جا برام وا کن
میخوام شهید شم برام امضا کن
مدافع زینب کبری کن ۲
حسین من ۸
نذار اشک بریزم، نمیخوام عزیزم، غریبیتو انقدر، ببینم حسین
نگی که نگفتم، به پاهات میفتم، نخوا که توو خیمه، بشینم حسین
لعنت به این روزگار / تو خم به ابروت نیار
منت سر من بذار
بذار برن بچه هام / تا که نبینن توو شام
من بین نامحرمام
نذار بشه مدینه باز تکرار
نذار مث حسن بشن این بار
تا میزنن منو توی بازار ۲
حسین من ۸
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 17:56
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه