مرا فراقِ تو آقا، مصیبتی کهن است
چرا که روح و دلم کاملا اسیرِ تن است
یکی نبود بگوید که این چنین بودن
چه رسمِ نوکری و این چه رسمِ زیستن است؟
اگر که غیبت تو شد زیاد، علت آن
گناه بی حد و عصیان بنده ای چو من است
مدام غیبت و تهمت، مدام حرفِ دروغ
هر آنچه میکشم از این زبان در دهن است
برای بخشش من نزد تو چه واسطه ای
گره گشایتر از روضه های پنج تن است؟
مرا ببخش که دائم اذیتت کردم
به حق کشته ی عطشان که دور از وطن است
بگو به حضرت حق تا مرا ببخشاید
بگو که سینه زنِ آن شهیدِ بی کفن است
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 20:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
یونس وصالی خوراسگانی
ارسال دیدگاه