عزیزم
قامت خم برای سنّ و سال تو نیست
چرا رمق دیگه به دست و بال تو نیست
حال منم بهتر از حال تو نیست
من مرد جنگی ام // زخما رو میشناسم
معلومه که به قصد کُشت زدن تو رو
ردِ غلافه رو // برگ گل یاسم
نیّت شون بود بگیرن از من تو رو
عزيزم
حاجت مرگ نکن که خیلی زوده برات
جوونِ من علی رو پیر نکن با دعات
حرف نگفته داری تُوی چشات
کمک میگیری از // شونه های حسن
بازم میفتی رو زمین، ای آسمون
من خِجلم از تو // تو خِجلی از من
تو رو جلو چشام زدن توو کوچه مون
- جمعه
- 26
- آبان
- 1402
- ساعت
- 1:26
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه