عقاب از تو پَرِ پرواز از تو؛ آسمان از من
قدمهای به سمت کوچ تو بردهست جان از من
به آغوشم بریز از تشنگی از خستگیهایت
گرفته غصهی ثِقلُالحَدیدِ تو توان از من
عقیقم از عقیقِ کامِ خشکت بوسه میخواهد
ببوسش؛ تا ندزدیدهست آن را ساربان از من
همینکه نامت آمد، ابنملجمها غضب کردند
طلب دارند حیدر را دوباره کوفیان از من
عصای پیریام! قسمت شدی بین عصاداران
شکستن با تبرها از تو، درد استخوان از من
سجودت بانی اللهاکبرهای کوفی شد
نمازت را نخوان وقتی که نشنیدی اذان از من
تمام کربلا از ارباً اربای تو سهمی برد
تمام کوفه ثروتمند شد با یک جوان از من
میان سفرهها جسمِ تو را خیرات میکردند
همانان که گرفتند از عمویت آب و نان از من
منای سرخِ ابراهیم را اینجا بنا کردند
خدا میخواست جای او بگیرد امتحان از من
- جمعه
- 26
- آبان
- 1402
- ساعت
- 14:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه