وقتی تو رو رو دست گرفتم - توی دلم همهش میگفتم
ایشالا که جواب میگیرم
برات یه قطره آب میگیرم
بعد سه چار روز، التماسو
از چشمای رباب میگیرم، جواب میگیرم
اما یه تیر منو جواب کرد / آرزوهامونو خراب کرد
نمیدونم چجوری زد که / گلوت و آب کرد
نه که از حنجرت چیزی نمونده
که حتی از سرت چیزی نموده
برای مادرت چیزی نمونده
(لالا ۴ لالایی) ۳
تو رو زیر عبا گرفتم - ببین چطور عزا گرفتم
خدا میدونه ترسم اینه
که مادرت رباب ببینه
بی هوا کشتنت عزیزم
شبیه محسن توو مدینه، رباب نبینه
هی میرم و هی برمیگردم / میدونی بابا چیه دردم
توو بغلم جون دادی و من / نگا میکردم
درسته تا همیشه سربلندی
کاشکی توو گریهٔ بابات نخندی
چشماتو با دست خودت ببندی
(لالا ۴ لالایی) ۳
- جمعه
- 10
- آذر
- 1402
- ساعت
- 14:7
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه