• یکشنبه 9 اردیبهشت 03


تو میدانی فقط فضه که من تا صبح بیدارم(زبانحال حضرت زهرا(س) با حضرت فضّه)

299

زبانحال حضرت زهرا(س) با حضرت فضّه

تو میدانی فقط فضه که من تا صبح بیدارم

نمیخوابم من از دردی که بین استخوان دارم

.

تو میدانی که من شب تا سحر با درد مأنوسم

سرم ، دستم ، تنم ، روحم دهد هرلحظه آزارم

.

همین که دست من بالا نمیاید پر از دردم

ولی این درد پهلو زندگی را کرده دشوارم

.

همین دیشب به موی زینبم من میزدم شانه 

ز دستم شانه افتاد و نشد تا اینکه بردارم

.

تو میدانی کمک میگیرم از دیوار میرم راه

ببین که پیر گشتم فضه!!! من محتاج دیوارم

.

علی که آمد از مسجد کمک کن تا که برخیزم

کمک کن تا به پایش پا شوم هرچند بیمارم

.

تمام شهر این مدت جوابش را ندادند و

امامم بر غرورش لطمه خورده من خبردارم

.

به استقبال حیدر خود کنم در را برویش باز

که بردارم غمی از چهره و از قلب دلدارم

.

حسن میگفت با زینب به آرامی همین دیشب

 که از مادر شبح مانده برایش اشک میبارم

.

از امروز است زینب هم دگر فهمیده زخمدارم

از امروز است زینب هم شده دیگر پرستارم

.

خودم یادش دهم تا یاد گیرد زخم بستن را

صدایم میکند روزی میان قتلگاه و بین بازارم

.

همان جایی که فریادم زند مادر به دادم رس

همان جایی که میگوید بیا در بین اشرارم

.

رامین برومند (زائر)

۱۴۰۲/۰۹/۲۳

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:53
  • نوشته شده توسط
  • زائر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران