مرد میدان
در سفرها مرد میدان بود او
زنده، اما با شهیدان بود او
درد محرومین بودش دغدغه
روز وشب در فکر درمان بود او
از دل وجان در پی اصلاح بود
زین جهت بگذشته از جان بود او
طعنه ها را می شنید وبا سکوت
فکر آبادی ایران بود او
با توکل آشنا در کار بود
در پی امداد یزدان بود او
عهد خود را با خدایش بسته بود
بر سر آن عهد وپیمان بود او
او رئیسی در صف خدام بود
خادم شاه خراسان بود او
عاقبت در راه خدمت شدشهید
آنزمان در اوج ایمان بود او
پیکرش چون مادرش زهرا بسوخت
گوییا شمع شبستان بود او
چند گل همراه او پرپر شدند
شاخصی در این گلستان بود او
ملتی مدیون ابراهیم شد
ماه پشت ابر پنهان بود او
شعر:اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 8
- خرداد
- 1403
- ساعت
- 3:8
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه