بار بگشائید
امام حسین (ع ) پس از رسیدن به این سرزمین، پرسید نام این مکان چیست؟ گفتند: کربلا. امام حسین (ع) همین که نام کربلا را شنید، گفت: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بک مِنَ الکربِ و البَلاءِ». سپس فرمود: این جا، مکان کرب و بلا و محل محنت و عنا است، پس فرود آیید که منزل و خیمهگاه ما این جا است. این زمین، محل ریختن خون ما است و در این مکان، قبرهای ما واقع میگردد. اینها را جدم محمد مصطفی (ص) به من خبر داده است.
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
خاک خونریز دشت بلا رسیده ایم
جنگ مردان کرب و بلا رسیده ایم
سمت میدان خون و عزا رسیده ایم
******
این همان خطّة پاکی است که نو منزل ماست
این همان طرفة خاکی است که آب و گِلِ ماست
این زمینی است که خدا وعدة آن را داده
مثل دریای بلائی است که خود ساحل ماست
خیمه هر گوشه ببندید عمودش عشق است
هم فراز علمم عشق و فرودش عشق است
ذرّه در ذرّة این خاک گواهی بدهد
که حسین ابن علی کلّ وجودش عشق است
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
مقصدِ آخر دنیای حسین این خاک است
تربتش بوی خدا می دهد و گِل، پاک است
بر لب شطّ فرات است و نفسگیر حیات
این زمین منتخب عرش و همه افلاک است
آن چه آید به سرم حَک شده صحن نظرم
خطِّ پایانِ من است و همة همسفرم
مشک ها را همه پُر کن یلِ سقا عباس
من که از تشنگی روز دهُم باخبرم
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
این همان کرب و بلایی است که پیغمبر گفت
بارها با من و عباس، علی حیدر گفت
چه مصیبت که در این جا به جفا می بینیم
آن چه را فاطمه با زینبِ غم پرور گفت
آن چنان عرصه در این جا به دلم تنگ شود
گِلِ این خاک به خونِ بدنم رنگ شود
چه بگویم که چه ها بر سرِ ما می آید؟
قافله بی سر و سالار در این جنگ شود
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
پیشِ این خاکِ روان آبِ روان می گذرد
از دو چشمانِ پدر، مرگ جوان می گذرد
قتلگاهم شود این خاک مرا ترسی نیست
غم دَه روز به هر شیعه گران می گذرد
این بیابان گذرِ یار به خود خواهد دید
پرچم سرخ علمدار به خود خواهد دید
مدفنِ پاک حسین است و عزیزانِ خدا
سروری با غم اشعار به خود خواهد دید
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
امام حسین (ع ) پس از رسیدن به این سرزمین، پرسید نام این مکان چیست؟ گفتند: کربلا. امام حسین (ع) همین که نام کربلا را شنید، گفت: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بک مِنَ الکربِ و البَلاءِ». سپس فرمود: این جا، مکان کرب و بلا و محل محنت و عنا است، پس فرود آیید که منزل و خیمهگاه ما این جا است. این زمین، محل ریختن خون ما است و در این مکان، قبرهای ما واقع میگردد. اینها را جدم محمد مصطفی (ص) به من خبر داده است.
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
خاک خونریز دشت بلا رسیده ایم
جنگ مردان کرب و بلا رسیده ایم
سمت میدان خون و عزا رسیده ایم
******
این همان خطّة پاکی است که نو منزل ماست
این همان طرفة خاکی است که آب و گِلِ ماست
این زمینی است که خدا وعدة آن را داده
مثل دریای بلائی است که خود ساحل ماست
خیمه هر گوشه ببندید عمودش عشق است
هم فراز علمم عشق و فرودش عشق است
ذرّه در ذرّة این خاک گواهی بدهد
که حسین ابن علی کلّ وجودش عشق است
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
مقصدِ آخر دنیای حسین این خاک است
تربتش بوی خدا می دهد و گِل، پاک است
بر لب شطّ فرات است و نفسگیر حیات
این زمین منتخب عرش و همه افلاک است
آن چه آید به سرم حَک شده صحن نظرم
خطِّ پایانِ من است و همة همسفرم
مشک ها را همه پُر کن یلِ سقا عباس
من که از تشنگی روز دهُم باخبرم
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
این همان کرب و بلایی است که پیغمبر گفت
بارها با من و عباس، علی حیدر گفت
چه مصیبت که در این جا به جفا می بینیم
آن چه را فاطمه با زینبِ غم پرور گفت
آن چنان عرصه در این جا به دلم تنگ شود
گِلِ این خاک به خونِ بدنم رنگ شود
چه بگویم که چه ها بر سرِ ما می آید؟
قافله بی سر و سالار در این جنگ شود
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
پیشِ این خاکِ روان آبِ روان می گذرد
از دو چشمانِ پدر، مرگ جوان می گذرد
قتلگاهم شود این خاک مرا ترسی نیست
غم دَه روز به هر شیعه گران می گذرد
این بیابان گذرِ یار به خود خواهد دید
پرچم سرخ علمدار به خود خواهد دید
مدفنِ پاک حسین است و عزیزانِ خدا
سروری با غم اشعار به خود خواهد دید
بار بگشائید دار بگشائید
خیمه ها بهر دلِ یار بگشائید
بار بگشائید به نینوا رسیده ایم
******
- یکشنبه
- 17
- تیر
- 1403
- ساعت
- 21:52
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه