• جمعه 2 آذر 03


تفسیر عاشورا - شعر زلال عاشورا -(عشق معنا می شود - شعر در سبک زلال)

69

تفسیر عاشورا ( شعر در سبک زلال )


بسم ربّ العالمین

با سپاس و شکر بر اهل یقین

با درودی بیــکران بــر خاتـم پیغمبـران (ص)

بــا سلامـی داغ بـر آل امیـن

صالحین و عارفین

*

حرف، حرف مَرد هست

بـا من  افتــاده، اینـها درد هست

فرصتی شد از سخن ها یک قدح، گلچین کنیم

لیک این دل،شرمسار و زرد هست

همچنان شبگرد هست

*

ساعتی باران شدم

خویش را کُشتم دوباره جان شدم

عــشق در معنـا بـرای مـن بهــــار آورده بــود

عشق بر گل رفت من حیران شدم

عاقبت عطشان شدم

*

عشق یعنی چیست؟گـو!

عـــشق بــاشـــد جُــز حیـــا و آبـرو ؟!

«عشق» غیـر از حـرفی از آزادی و مــردانگی ست؟!

عشق کی شد با «هوا» هم گفتگو؟!

عشق با «هو»بوده «هو».

*

«عشق» معنا می شود

عشق بـر عالـم، هویــدا می شود

عــشق یعنــی اینکه: هفتاد و دو  جانی سَر دَوان.

عشق در انسان چـو پیـدا میشود،

تـوی دل،جــا می شود.

*

این سخن،بشنیدنی ست

عـالــم  ِ آزاد مــــردان ، دیـدنی ست

هـــر که چشم  تیــز بینش صاف، سهمش بیـشتـــر.

میــوه هـــای رازداران، چیــدنی ست

حاصلش، نوشیدنی ست

*

مَردی از اهل یقین

عـشقبـازی کرد در روی زمین.

روزگــــاری «عـشق» از یـاد غـــــریبـان رفتـــه بـود،

لیــک آن فــرمــانـده آزاد دیـن

بُـرد بــالا آستـیـن

*

روزگـــــــاری آن حـبیـب،

میـهمان می رفت بــر شهــرِ فـریب،

مَــــردی و مـــردانـگی ها بیش و کم  افسرده بود.

میـــزبـانـهــــــای زمیـنــی، نـانـجیب،

نقشه ی شیطان،عجیب.

*

شرم ها در خواب بود

یک طرف خون بود و یکسو آب بود.

از خـدا تـنــها  خـدا جـویـان خجالت می کشند.

آه، مَــــردم! این زمیـن، کـذّاب بود،

آسمان،بی تاب بود.

*

در زمیـن،یک اتّفاق

اتّفاقی حاصل از شرک و نفاق

روزگــــاری خــون فـرزنـد پیـمبـــر را مکیــد.

عبرتی شد لیک بر اهل وفاق

رویش آن طمطراق.

*

عبرتی شد ماه را،

تـا کــــه بینـد انتـهــای چــاه را.

عبــرتــی شد خلق از تــاریخ گیـرد درس ها،

تــا شنـاسد بیشه های راه را،

فتنــه ی روبـاه را.

*

عبـرتی شد اهل پند،

حرف را از یاور حق ، بشنوند.

شمس را در شب هم از آیینه ی مه بنگرند،

محتــرم دارنــد نور  ِ ارجمنـد،

مستطیع و مستمند.

*

بر خدا نزدیک کیست؟!

در میان مدّعی ها،نیک،کیست؟!

آل بـوسفیــــان، یــــا ، آل رســــول الله (ص) را ؟!

آه، اینجا روشن و تاریک کیست؟!

لایق تبریک کیست؟!

*

آن یکی بُت ساز بود،

این یکی استـاد  ِ نـو پرداز بود.

آن یکی خُفاش در شب بود و چون روباه روز،

این یـکی شیـــر خدای راز بود

صاحـب اعـجــاز بود.

*

آن یکی مست شراب

مست جامی حاصل از انگور  ِ خواب

ایــن یـکی ســرمست زیـغـال بـهشت جـــاودان.

آن یـکـی آغـوش عالـم ،چون حباب

این یکی دریای ناب.

*

آن یکی اندر لجن

نـوکـر نفس خبیث خویشتن

این یکی در موج هـای داغ نـفس  مطمئـن

محضر خالق،خدای شیفتن

سرفرازی ممتحن.

*

آن یکی شهرت پرست

بستــری آمـاده بـر زهـر و کبست

آن یــکی در محبـس تــاریــک ، فـرزنـد غـــــرور

این یـکی عـارف بـه دوران الست

بـا میِ اســـرار مست

*

آن یکی غرقِ من است

دشمـن ِ حیثیـّتِ  مـــرد  و  زن

ایـن یکی امـا عدالت گستـــــر و مـــردم نـواز

عاشق و عطشان به خدمت کردن است

راهکارش روشن است

*

صحبت از یک مرد هست

صحبت از یک درد و صد بی درد هست

صحبت از آیـیـنــــه ی شفّـاف عـــــاشـــوراست ، آه

کاوشِ یـک فصلِ سـردِ ســــرد هست

حـرفِ برگی زرد هست

*

کــربـلا آیینــه هست

کربـلا،فـاروق ِ دین و کینـه هست

خوش بـه حال آنکه در پیش حسیـن ابن علی(ع)

مثل زینب،عاشقی دیرینه هست

پُر ز داغ سینه هست

*

ای دلم بر تو فدا!

آی زینب (س)! ای شریفه بر خدا!

کـوهـهــای راه شـام  ای از حضــورت داغــــدار !

آسمــــان کــــــــرده بـرایـت اقتـدا

در نماز و در دعا.

*

گشته ام چون پیرها

مانـده ام در  پلّه ی تصویــرها

باز صوت العطش از دور می آیـد بـه گوش

باز می بینم غُل و زنجیـــرها

در پــی  ِ درگیــرها

*

بر لب ِ دریـا سلام

بـر گلـوی زخمی مــولا ســلام

تشنه های معرفت را هـــر دم و هــر آن درود

بر نگاه حضرت زهرا(س)سلام

بر دل ِ سقّا سلام

*

عشق را من یافتم

مثل حاصل که به خرمن یافتم

عشق یعنی: همسفر بودن، همیشه باخـدا

دل،برای عشق مَسکن یافتـم

بس مبرهن یافتم

*

عشق یعنی چه؟ بگو!

عشق را بر من تو  وا کن مو به مو

عشق، آیا جز به وجدان، نوکری و بندگی ست؟!

عشق آیـا نیست حق را جستجو؟!

عشق یعنی چه؟ بگو!

*

عشق یعنی اینکه: شور

داغ اکبـــــر(ع)،محضـر دریـــای نـور

عشق یعنی: ناز اصغر(ع)،تشنه،آغوش رباب(س)

جوشِ سقّا(ع)،محضر  مَـردی صبور

تـن ندادن هــــا بـه زور

*

بی صلاحیّت نبـود

«کربـلا» دور از «زُلالیّت» نبـود

عشق عادت کرده بود احساس هــای صاف را

جُـز رسیـدن بر خدا،نیّت نبود

قطره ای ذلّت نبود.

*

حیــرتی دارم فزون

با دلی زخمی که افتاده به خون.

کـــار بـوسفیـانیـان در کــربـلا پـایــان نیـافت.

آه، ای دنیــا بسوزی ســـرنگون،

تـا دم محشر،زبون

*

ای گروه مرد و زن!

عــشق یـعنـی: آستـیـن بـالا زدن.

عشق یعنی اینکه: چون زینب(س) عَلَم افراشتن.

عشق یعنی اینکه : عبّاسی شدن

عمق آتش سوختن.

*

راه شام، ای راه شام!

واله و مست از می  ِ سُرخِ  قیــــام !

داستــــــان پـــردازِ دیـریـنِ کبـوتـرهـــــای عـشق!

کاش دریــــــا می شدی نــزد امــام

بیش می دادی سلام

*

راه شام! افسوس، آه

رفت بر بـالای نیـزه، شمس و ماه

دست ناز خویش بر سرها کشیدی نرم نرم؟!

کاش در دنیــــا نمی بود این گناه

راه شام! افسوس، آه

*

آه ، از بی آدمی.

جـز خـدا بـر حـق نیـــامـد همدمـی.

هـــر کسی در فـکــــر دنیـــا و مقام خـویش بود.

سخت دل میشد جهان  ِ بی غمی

آه ، از بی آدمی.

*

آی آدم ها! چرا؟!

با چه قصدی اوفتاد آن ماجرا؟!

مشکل و تقصیــر فرزنـدان پیـغمبـر چـه بــود؟!!

مانعی بر مسند  ِ هرچه گدا

سدّ بر ظلم و ریا

*

ای خدای مهربان!

میشود آیا تمام، این داستان؟!

قصد خود از داغ و از آتش چه داری،نوش باد.

عاشقان را باز و کاملتر بخوان

قصّه ی راز نهان.

*
ناز کردی بر حسین(ع) ؟

طرح نــو  آغاز کردی بر حسین(ع) ؟

خــواستـی عالم شنـاسد خوبی و بـد را ، وَ لیـک

طفل را سرباز کردی بر حسین(ع) ؟

آز کردی بر حسین(ع)؟

*

ای خـدای آشنـا!

بـر حـق  ِ مظلوم دشت کــربـلا

هیــــچ مــــردی پـای نامردان نباشد دستگیر

دل، نبینی گشته بر جهلی فدا

لطف،تنها،از شما!

*

دادا بیلوردی

  • سه شنبه
  • 26
  • تیر
  • 1403
  • ساعت
  • 11:32
  • نوشته شده توسط
  • دادا بیلوردی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران