تفسیر عاشورا ( شعر در سبک زلال )
بسم
ربّ العالمین
با سپاس و شکر بر اهل یقین
با درودی بیــکران بــر خاتـم
پیغمبـران (ص)
بــا سلامـی داغ بـر آل امیـن
صالحین و عارفین
*
حرف، حرف مَرد هست
بـا من افتــاده، اینـها درد
هست
فرصتی شد از سخن ها یک قدح، گلچین
کنیم
لیک این دل،شرمسار و زرد هست
همچنان شبگرد هست
*
ساعتی باران شدم
خویش را کُشتم دوباره جان شدم
عــشق در معنـا بـرای مـن بهــــار
آورده بــود
عشق بر گل رفت من حیران شدم
عاقبت عطشان شدم
*
عشق یعنی چیست؟گـو!
عـــشق بــاشـــد جُــز حیـــا و
آبـرو ؟!
«عشق» غیـر از حـرفی از آزادی و
مــردانگی ست؟!
عشق کی شد با «هوا» هم گفتگو؟!
عشق با «هو»بوده «هو».
*
«عشق» معنا می شود
عشق بـر عالـم، هویــدا می شود
عــشق یعنــی اینکه: هفتاد و دو
جانی سَر دَوان.
عشق در انسان چـو پیـدا میشود،
تـوی دل،جــا می شود.
*
این سخن،بشنیدنی ست
عـالــم ِ آزاد مــــردان ،
دیـدنی ست
هـــر که چشم تیــز بینش
صاف، سهمش بیـشتـــر.
میــوه هـــای رازداران، چیــدنی
ست
حاصلش، نوشیدنی ست
*
مَردی
از اهل یقین
عـشقبـازی کرد در روی زمین.
روزگــــاری «عـشق» از یـاد
غـــــریبـان رفتـــه بـود،
لیــک آن فــرمــانـده آزاد دیـن
بُـرد بــالا آستـیـن
*
روزگـــــــاری آن حـبیـب،
میـهمان می رفت بــر شهــرِ فـریب،
مَــــردی و مـــردانـگی ها بیش و
کم افسرده بود.
میـــزبـانـهــــــای زمیـنــی،
نـانـجیب،
نقشه ی شیطان،عجیب.
*
شرم ها در خواب بود
یک طرف خون بود و یکسو آب بود.
از خـدا تـنــها خـدا
جـویـان خجالت می کشند.
آه، مَــــردم! این زمیـن، کـذّاب
بود،
آسمان،بی تاب بود.
*
در زمیـن،یک اتّفاق
اتّفاقی حاصل از شرک و نفاق
روزگــــاری خــون فـرزنـد
پیـمبـــر را مکیــد.
عبرتی شد لیک بر اهل وفاق
رویش آن طمطراق.
*
عبرتی شد ماه را،
تـا کــــه بینـد انتـهــای چــاه
را.
عبــرتــی شد خلق از تــاریخ گیـرد
درس ها،
تــا شنـاسد بیشه های راه را،
فتنــه ی روبـاه را.
*
عبـرتی شد اهل پند،
حرف را از یاور حق ، بشنوند.
شمس را در شب هم از آیینه ی مه
بنگرند،
محتــرم دارنــد نور ِ
ارجمنـد،
مستطیع و مستمند.
*
بر خدا نزدیک کیست؟!
در میان مدّعی ها،نیک،کیست؟!
آل بـوسفیــــان، یــــا ، آل
رســــول الله (ص) را ؟!
آه، اینجا روشن و تاریک کیست؟!
لایق تبریک کیست؟!
*
آن یکی بُت ساز بود،
این یکی استـاد ِ نـو پرداز
بود.
آن یکی خُفاش در شب بود و چون
روباه روز،
این یـکی شیـــر خدای راز بود
صاحـب اعـجــاز بود.
*
آن یکی مست شراب
مست جامی حاصل از انگور ِ
خواب
ایــن یـکی ســرمست زیـغـال بـهشت
جـــاودان.
آن یـکـی آغـوش عالـم ،چون حباب
این یکی دریای ناب.
*
آن یکی اندر لجن
نـوکـر نفس خبیث خویشتن
این یکی در موج هـای داغ
نـفس مطمئـن
محضر خالق،خدای شیفتن
سرفرازی ممتحن.
*
آن یکی شهرت پرست
بستــری آمـاده بـر زهـر و کبست
آن یــکی در محبـس تــاریــک ،
فـرزنـد غـــــرور
این یـکی عـارف بـه دوران الست
بـا میِ اســـرار مست
*
آن یکی غرقِ من است
دشمـن ِ حیثیـّتِ مـــرد و زن
ایـن یکی امـا عدالت گستـــــر و
مـــردم نـواز
عاشق و عطشان به خدمت کردن است
راهکارش روشن است
*
صحبت از یک مرد هست
صحبت از یک درد و صد بی درد هست
صحبت از آیـیـنــــه ی شفّـاف
عـــــاشـــوراست ، آه
کاوشِ یـک فصلِ سـردِ ســــرد هست
حـرفِ برگی زرد هست
*
کــربـلا آیینــه هست
کربـلا،فـاروق ِ دین و کینـه هست
خوش بـه حال آنکه در پیش حسیـن ابن
علی(ع)
مثل زینب،عاشقی دیرینه هست
پُر ز داغ سینه هست
*
ای دلم بر تو فدا!
آی زینب (س)! ای شریفه بر خدا!
کـوهـهــای راه شـام ای از
حضــورت داغــــدار !
آسمــــان کــــــــرده بـرایـت
اقتـدا
در نماز و در دعا.
*
گشته ام چون پیرها
مانـده ام در پلّه ی
تصویــرها
باز صوت العطش از دور می آیـد بـه
گوش
باز می بینم غُل و زنجیـــرها
در پــی ِ درگیــرها
*
بر لب ِ دریـا سلام
بـر گلـوی زخمی مــولا ســلام
تشنه های معرفت را هـــر دم و هــر
آن درود
بر نگاه حضرت زهرا(س)سلام
بر دل ِ سقّا سلام
*
عشق
را من یافتم
مثل حاصل که به خرمن یافتم
عشق یعنی: همسفر بودن، همیشه
باخـدا
دل،برای عشق مَسکن یافتـم
بس مبرهن یافتم
*
عشق یعنی چه؟ بگو!
عشق را بر من تو وا کن مو به
مو
عشق، آیا جز به وجدان، نوکری و
بندگی ست؟!
عشق آیـا نیست حق را جستجو؟!
عشق یعنی چه؟ بگو!
*
عشق
یعنی اینکه: شور
داغ اکبـــــر(ع)،محضـر دریـــای
نـور
عشق یعنی: ناز اصغر(ع)،تشنه،آغوش
رباب(س)
جوشِ سقّا(ع)،محضر مَـردی
صبور
تـن ندادن هــــا بـه زور
*
بی
صلاحیّت نبـود
«کربـلا» دور از «زُلالیّت» نبـود
عشق عادت کرده بود احساس هــای صاف
را
جُـز رسیـدن بر خدا،نیّت نبود
قطره ای ذلّت نبود.
*
حیــرتی دارم فزون
با دلی زخمی که افتاده به خون.
کـــار بـوسفیـانیـان در کــربـلا
پـایــان نیـافت.
آه، ای دنیــا بسوزی ســـرنگون،
تـا دم محشر،زبون
*
ای
گروه مرد و زن!
عــشق یـعنـی: آستـیـن بـالا زدن.
عشق یعنی اینکه: چون زینب(س) عَلَم
افراشتن.
عشق یعنی اینکه : عبّاسی شدن
عمق آتش سوختن.
*
راه شام، ای راه شام!
واله و مست از می ِ سُرخِ
قیــــام !
داستــــــان پـــردازِ دیـریـنِ
کبـوتـرهـــــای عـشق!
کاش دریــــــا می شدی نــزد
امــام
بیش می دادی سلام
*
راه
شام! افسوس، آه
رفت بر بـالای نیـزه، شمس و ماه
دست ناز خویش بر سرها کشیدی نرم
نرم؟!
کاش در دنیــــا نمی بود این گناه
راه شام! افسوس، آه
*
آه ، از بی آدمی.
جـز خـدا بـر حـق نیـــامـد
همدمـی.
هـــر کسی در فـکــــر دنیـــا و
مقام خـویش بود.
سخت دل میشد جهان ِ بی غمی
آه ، از بی آدمی.
*
آی آدم ها! چرا؟!
با چه قصدی اوفتاد آن ماجرا؟!
مشکل و تقصیــر فرزنـدان پیـغمبـر
چـه بــود؟!!
مانعی بر مسند ِ هرچه گدا
سدّ بر ظلم و ریا
*
ای خدای مهربان!
میشود آیا تمام، این داستان؟!
قصد خود از داغ و از آتش چه داری،نوش باد.
عاشقان را باز و کاملتر بخوان
قصّه ی راز نهان.
*
ناز کردی بر حسین(ع) ؟
طرح نــو آغاز کردی بر
حسین(ع) ؟
خــواستـی عالم شنـاسد خوبی و بـد
را ، وَ لیـک
طفل را سرباز کردی بر حسین(ع) ؟
آز کردی بر حسین(ع)؟
*
ای خـدای آشنـا!
بـر حـق ِ مظلوم دشت
کــربـلا
هیــــچ مــــردی پـای نامردان
نباشد دستگیر
دل، نبینی گشته بر جهلی فدا
لطف،تنها،از شما!
*
دادا بیلوردی
- سه شنبه
- 26
- تیر
- 1403
- ساعت
- 11:32
- نوشته شده توسط
- دادا بیلوردی
ارسال دیدگاه