سلامِ غدير
بر من چقدر
هست ببين آشنا كلام ِ غـديـر !
گويا نوشته
اند به
دل شرحي از مقامِ غدير !
قدري نشين مقابل
من بي تعصّب حـرف
زنيم
شايد كه مهر
جوشد ازين صحبتِ مدام ِغدير
دلخسته ام ز بحث پـر از فتنه و
عداوت و كين
وحدت نبوده است مگر آن
زمان پيام ِ غدير؟!
دريــا نمي
نشست مگـر رودها
زلال شوند
عالم نگشت مست
مگر از شراب جام ِ غدير
غير از محبّت
آندم اگر صحبتي شُـدَست بگو !
شيرين نبود بر
تو مگر حفظ
احتـرام ِ غدير ؟!
شيرين نبود بر
تو مگر باده ي
تبسّم مهر ؟!
عاشق نبود بر تـو
مگر آن زمان امام ِ غدير ؟!
در خاطرم نوشته شده
عشق بود و شور خدا
اصلا ً نبوده
تفرقــه در نيّت
و مـــرام ِ غديـــــر
دادا ! مزن به شرح
خطا دامـن از عناد و غرور
اجدادمان
نـداده بـه ما
خنجري بـه نـام ِ غدير
بر شيعه و به سنّي و بر هركسي كه اهل دل است
باري بُــوَد به سينه ي پُر تاب و تب سلام ِ غدير
دادا بیلوردی
- سه شنبه
- 26
- تیر
- 1403
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- دادا بیلوردی
ارسال دیدگاه