آفتاب عشق
*
ای که دل، قربانِ چشمانت !
می شوم کی باز من مهمانِ چشمانت ؟!
ای کـه قطـره قطـره اعضایم بــه تــو لبّیـک می گـوینـد!
عــــشق را در عـالم ِ
عرفان ِ چشمانت
خواندم از قـرآنِ چشمانت
*
از تو سوره سوره می نوشم
آفتابی را کــه می گــــردد هـم آغـــوشم
از تو آیـه آیـه، احساسم بـه سبکِ نــور جــاری هست
بـا حضورت یـا رسول الله(ص) میـجـوشم
تا قیامت مست و مدهوشم
*
آه ، ای در هر زمان جاری!
آه ، ای که دردِ آدم ها به جان داری!
روزگارت ابـر آلـود است و اسرارت سئـوال
انـگیــز
در موازاتِ ظهـورِ عـشـق و
بیـداری
باز بر عالم، تو سرداری!
*
بـاز بـرعالم تـو ناموسی
باز تو شایسته ای دستِ خدا بوسی
بدنظرهایی کـه می بینی همه از قـومِ شیطانند
بت پـرستانند در دنیـای سالـوسـی.
تو شریفی و تو قدّوسی!
*
یا محمد(ص)! ای کتاب عشق!
کهکشانِ معـنیِ راز ، آفـتـابِ
عـشـق!
ای کـه حیـرانند در هر گوشه ی عالـم ،
وجودت را !
نورِ روشن هست بر شبها جوابِ عشق
کور، نامحرم به خواب عشق.
*
«اقــرا
بسـم ِ ربّكَ...» استـــاد!
حالتــی آمد کـــه از معشوق نـور افتـــاد
سـر بـه بـالا گیـر و اینک شکر ِ درگاهش بجای آور
لحظه ای آرام شو از لـرزش و فـــــریـاد
راست می خوانی ... مبارک باد
دادا بیلوردی
- شنبه
- 30
- تیر
- 1403
- ساعت
- 23:47
- نوشته شده توسط
- دادا بیلوردی
ارسال دیدگاه