• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر غزل ایام اسارت -(تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب )

61

تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب 
ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب 

ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر 
 آه از زنان پرده نشین و شب کویر 

آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند 
حالا به موی دخترکانت رسیده اند 

قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد 
 ذهنم تو را دوباره به تصویر  می کشد 

جایی برای بوسه نبود آه  بر تنت 
لب را گذاشتیم به رگ های گردنت 

بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز 
در گوش من صدای سم اسب ها هنوز ..

ما سوختیم از غم تو مثل مادرت
دارد فرار می کند از خیمه دخترت

گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است 
بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است 

باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام 
در نصف روز این همه آقا شکسته ام 

تنها پناه من فقط آغوش زینب است 
بار غم حرم همه بر دوش زینب است 

نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن 
جان کندن است از تو حسینم جدا شدن

  • چهارشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1403
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران