بیا مهدی بده آبی به بابا
که دارم می روم از دارِ دنیا
بده آبی که خشکیده لب من
ربوده تشنگی تاب و تب من
خدارو شکر هستی در کنارم
دهی هم آب و هم صبر و قرارم
اگر چه زهر کین از حال بُردَم
لبم خشکید، امّا آب خوردم
ولی جدّم به روی خاک گودال
لبِ تشنه تنش گردید پامال
به مقتل مادر خود را صدا زد
به پیش چشم زینب دست و پا زد
- یکشنبه
- 25
- شهریور
- 1403
- ساعت
- 11:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه