• سه شنبه 4 دی 03

 سید پوریا هاشمی

متن شعر حضرت مسلم علیه السلام -(یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده..)

41

یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده..
به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده 

عید قربانت مبارک ای به قربان سرت
کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده!

مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم
من‌ نمی‌دانم بدون من چه با طفلان شده 

نه غذایم می‌دهند اینها نه آبم می‌دهند
غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده 

گیسوانم دست‌پیچ بچه های کوچه شد
پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده 

کار من بر عکس شد با سر زمین افتاده ام..
بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده 

صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند
مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده 

چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد
حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده

از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم
سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده!

کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست
اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1403
  • ساعت
  • 20:36
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران