در عالم ذر خدای باری..
با شیعه گذاشته قراری
گفتیم به غربت تو لبیک
گفتیم به ماتم تو آری
چون روی تورا به عرش دیدیم..
رفتیم به سجده اختیاری!
مادر که حسین گفت..گفتم..
چه اسمِ عجیبِ گریه داری!
منت سر تو گذاشتیم و..
منت سر ما نمیگذاری!
خیر از دوجهان نبینی ای چشم..
از داغ حسین اگر نباری
بر گریه کنان تو حسین جان
جز گریه مباد کار و باری!
نذر موی اکبر تو قومی
نذر موی دخترت تباری
مرداب شدیم و گریه کردیم
با گریه شدیم رود جاری
از برکت پرچم عزایت
روی سر ماست سایه ساری
دکّان نزدم کنار نامت
دور است ز عشق،هر قماری
مشکیِ تو کرده ایم بر تن
به به! جانم! چه افتخاری!
گریه کن تو پیمبرانند
ما نیز دراین وسط غباری
ما لایق دوزخیم اما..
داریم به تو امیدواری
ما چشم امید بر تو داریم
از این و از آن چه انتظاری؟!
افسوس نمیشود بفهمیم..
مارا چقدَر تو دوست داری!
بگذار که کربلا بمیرم
چون با تو خوش است همجواری
هرسال به شوق اربعینت..
کارم شده ثانیه شماری
بعد از تو اسیر گشت زینب
بعد از تو چه روز و روزگاری؟!
سخت است برای دختر تو
بی سایه ی تو شتر سواری
- پنج شنبه
- 19
- مهر
- 1403
- ساعت
- 20:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه