سجاد احمدیان
ساغرم را از همان خُمِ نهانت پر بکن
تشنه ام از کوثر کنج لبانت پر بکن
باده ای هم رنگ سرخی لبانت پر بکن
مثل باران کاسه ها را بی ضمانت پر بکن
شانه را در لا به لای گیسوانت کم بپیچ
پای دل را بر سَرِ زلفان خود هر دم بپیچ
زیر پاهای تو افتاده دو چشمم چون گلیم
خانه ام را عشق تو کرده سراسر چون نعیم
پا برهنه آمده در وادی طورت کلیم
در طواف صحن تو حاجی شده هر شب نسیم
بر دلم غوغای دیرین تو می چسپد فقط
بعد باده ذکر شیرین تو می چسپد فقط
عاشقی دل خسته و در هجر تو بی طاقتم
نیست غیر از دل سپردن بر تو چیزی قسمتم
احسن الحال منی در روزگار غربتم
روز تنهایی تو هستی مونس و هم صحبتم
بر ضریح زلف تو دل صد گره از عشق بست
طاق ابروی تو محراب سجودم بود و هست
یا مبدل سئیاتم را طلای ناب کن
شعله بر جانم بزن قلب مرا بی تاب کن
در دل امواج گیسویت مرا غرقاب کن
مثل باده در دل شیشه مرا نایاب کن
قیمتم را مِهر تو همسنگ باران می کند
گوشه چشم تو مرا برتر ز سلمان می کند
- شنبه
- 21
- مهر
- 1403
- ساعت
- 11:6
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه