در زیان عُمر ، سودِ ماتمش را دیده ام
پس خدا را شُکر می گویم غمش را دیده ام
از نخستین نسلِ خِلقَت ، گریه بر او باب شد
داستان جبرئیل و آدمش را دیده ام
اشک ، دردِ لاعلاجم را به سرعت خوب کرد
بین هر ذکر مصیبت مرهمش را دیده ام
بی نیازان مِنَّتِ حملِ کُتَل را می کِشند
زیر بار این علم ها حاتمش را دیده ام
بیرقِ ارباب من بالاتر از این حرف هاست
سر در هفتآسمان هم پرچمش را دیده ام
فیضِ حج را بُرده هرکس لب به چای روضه زد
در دل هر استکانی ، زمزمش را دیده ام
یا حسینِ من جواب یا حسینِ مجتبیست
وقتِ اوج هروله ،صاحبدمش را دیده ام
طبخِ نذر روضه را زهرا نظارت می کند
در کنار دیگها ، قدِّ خمش را دیده ام
شالِ مشکیِ عزایش دستگیری می کند
معجزات تار و پود محکمش را دیده ام
بین آن گودال ، عالم را بهم می زد حسین
دردِدلها با خدای عالمش را دیده ام
عصر شد..، هنگام تاریکی رسیده ساربان
با چه حرصی داد می زد: خاتمش را دیده ام!
بوریا جا خورد وقتی پیکرش را جمع کرد
گفت: حیفِ این بدن که درهمش را دیده ام
- سه شنبه
- 1
- آبان
- 1403
- ساعت
- 10:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بردیا محمدی
ارسال دیدگاه