• پنج شنبه 1 آذر 03


متن شعر در عزای شب هشتم محرم الحرام نذر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام -(با دل و جانم اسیرش هستم و آزاده است)

16

با دل و جانم اسیرش هستم و آزاده است
دوست دارم آنکه نامش حضرتِ شهزاده است

دوستش دارند و به نسوان حواسش هست خوب 
حافظِ ناموسِ حیدر عشقِ خانواده است‌ 

با همان شوقی که دارد در اذان؛ خوانده رجز
ریگِ صحرا زیر پاهایش خودِ سجّاده است

کینهٔ صفین و خیبر زود شد پا به رکاب
خنجرِ دشمن برای کشتنش آماده است

می کِشد در شطّ خون با صد مشقّت یک نفس
ردّی از شمشیر رویِ حنجرش افتاده است

آمده با چشم گریان و چه می بیند حسین(ع)
ساغر افتاده به خاک و خاک؛ غرقِ باده است

تکّه تکّه از تنِ تازه-جوانش را گریست
در عبایش ریخت آن داغی که فوق العاده است

شد عبا سنگین و دستش هست اما ناتوان
فتنهٔ دنیا چه کاری سخت دستش داده است...

عمه زینب(س)آمده، شد جان به لب دیگر حسین(ع)
مات و مبهوتِ سراپایِ برادرزاده است

عضو عضوِ پیکرِ اکبر(ع) پراکنده شده
بُردنش تا خیمه اینگونه مگر که ساده است؟!...

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 18:7
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران