خدا وقتی به جسمَش ریخت در روز ازل جان را
به قلبم داد عشقِ حضرتِ شاهِ خراسان را
دمید از ذره ذره روح خود بر ضامنِ آهو
وَ این یعنی ضمانت کن پس از این هر پریشان را
تمام مهربانی شد خلاصه کنجِ لبخندش
هوایِ رأفتش هر لحظه نازل کرد باران را
به دنیا آمده چشم و چراغ حضرتِ نجمه(س)
ببین گهواره دارد در بغل آیاتِ قران را
نگاهِ عالم آل محمد(ع) بر پدر زل زد
تماشا میکند موسی بن جعفر(ع) فقه و عرفان را
سلامی عرض کن تا که ببینی در کنار خود
خودِ آرامش جان را؛ امامَ الإنس والجان را
فراری میشود درد از وجودت، زود راهی شو...
بگیر از پنجره فولاد جرعه جرعه درمان را
به پابوسی فراخوان داده تا سائل شود سیراب
شود با معرفت مأنوس، معنا کرده انسان را
علی-موسی الرضا(ع) آنکه به عشقِ حیدر کرار
به آبِ نابِ سقاخانه "سلمان" کرده مهمان را
طلایِ گنبدش جلب توجّه میکند دائم
غبارِ مرقدش جذّاب کرده خاکِ ایران را
چنان محتاج ها را کرده مستغنی که تا محشر
نخواهد خورد سائل قدرِ "آنی" غصهٔ نان را
علی(ع) شاه نجف پیمانهٔ فقر مرا پُر کرد
اگر در وصف شاهِ طوس گفتم لفظِ سلطان را
به دیدارش زمان احتضارم سخت دل بستم
که میبینم چنین؛ جان دادنِ بسيار آسان را!
- چهارشنبه
- 9
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه