امشب دلم را دستِ بیداری سپردم
لحظات سختِ بی تو بودن را شمردم
می دیدمت ایکاش قدرِ یک تبسّم
ایکاش پیش پایِ تو جان می سپردم
با دیگران خوش بودم و با تو غریبه
از این و آن دل بردم از تو دل نبردم
من از خودم ناراضی ام! دارم گلایه...
آخر چرا از درد هجرانت نمُردم؟!
همدست با شیطان شدم! خیلی دلت سوخت
شرمنده ام از اینکه قلبت را فشردم
در سجدهٔ بعد از نمازت گریه کردی
در سجدهٔ بعد از نمازم غصه خوردم
انداختم خیلی ظهورت را به تأخیر
امسال هم آقا به درد تو نخوردم!
- چهارشنبه
- 9
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه