• جمعه 2 آذر 03


به شوق آمرزش و کسبِ نیم نگاهی مهربان -(ای که از حال دلم هر لحظه هستی با خبر)

20

ای که از حال دلم هر لحظه هستی با خبر
حالِ من هر روز دارد میشود آشفته تر

بی تو یک‌ گمکرده دارم! جانِ من برگرد زود
کاش میگفتی که مانده چند روزی از سفر

خیرِ این و آن نمیسازد به من! شر میشود...
زخم  منّت ها مرا بیچاره کرده بیشتر

منفعت دارد برای عاشقانت انتظار
من ولی غافل شدم از تو...فقط کردم ضرر

غیرِ گریه در بساطم نیست! فقرم را ببخش
هست آقاجان همه-دارایی ام چشمانِ تر

اشک میریزم که اشکَت را درآوردم چرا؟!
کاش من هم داشتم کمتر برایت دردسر

میشوم مشغولِ عصیان و حواسم به تو نیست
چشم میپوشی ولیکن میخوری خون جگر

از دعایِ خیرِ خود یک لحظه محرومَم نکن
چشم هایم را ببند از غیر؛ مقدور است اگر

میشدم ایکاش بیتابِ تو؛ مثلِ مهزیار
میشدم با عشق تو در هر دو عالم معتبر

می‌نشستم یک شبِ جمعه میانِ خیمه ات
میشدم از داغِ خیمه گاهِ جدّت شعله ور

تا که "یا جدّاه" میگفتی؛ کنارِ قتلگاه
میشدم بی طاقت از سرنیزه و تیر و حجر

با تو در کرب و بلا بر سینه و سر میزدم
در عزای پیکری غرق به خون و مختصر!

  • چهارشنبه
  • 9
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران