• پنج شنبه 1 آذر 03


متن شعر مناجات با خدا شعر_مناجات_سیدالشهداء -(با همین روی سیاهم بار بستم آمدم)

60

با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم

غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد

با لباس پاره هم دارم بهای بهتری
چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری

با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام
بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام

بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود
او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود

راه این آلوده افتاده به دریای نجف
خوب شد من را سپردی دست آقای نجف

هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت
گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت

می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی
نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی

یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری
موقع افطار، ما را کربلا هم می بری

رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین
من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین

خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید
شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید

گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت
تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت

مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین
زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین

هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت
پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت

  • پنج شنبه
  • 10
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 18:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران