شاعرم، کاتبِ وحیام به زبانی دیگر
میکِشم پای قلم را به جهانی دیگر
هر چه جان بود سرِ روضه نوشتن دادم
گفتن از مدحِ تو میخواهد جانی دیگر
شأنِ نامِ تو کجا و دهنآلودهسگان
باید از نامِ تو گفتن به دهانی دیگر
تو که هستی که به یک تن همهی پنج تنی؟
"کُلُّهُم نورٌ واحد" به بیانی دیگر
روی دستانِ حسینت دلت آرام گرفت
گفت در گوشِ تو انگار اذانی دیگر
در حسینیّهی قلبت تپشِ نوحه به پاست
حرماللهِ تو دارد ضربانی دیگر
دفترِ عمرِ تو تقویمِ به غارت رفتهست
میرسد فصل خزانش به خزانی دیگر
کاسهی صبر هم از صبرِ تو لبریز شده
بر تنِ تاب نماندهست توانی دیگر
هدفِ هر چه بلا بود شدی، تا نخورَد
تیری از چلّهی غمها به نشانی دیگر
سوگواریم و به سر رختِ سپید است، ببخش
بین ما از غم تو نیست جوانی دیگر
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:21
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه