• یکشنبه 2 دی 03

 حسن لطفی

متن شعر_ولادت_حضرت_زینب_س -(یارب برسان بر سر او شاه نجف را )

54

یارب برسان بر سر او شاه نجف را 
آن کس که نشان داد به ما راه نجف را 
ای عشق بدم نفحه‌ی درگاه نجف را 
ای شوق ببین شعله‌ی جانکاه نجف را 

باید دم ایوان نجف گفت که زینب 
تبریک به سلطان نجف گفت که زینب


زینب بنویسید و بخوانید حسین است 
زینب همه‌ی عمر بدانید حسین است 
این محمل عشق است بمانید حسین است
این نقش مبارک بنشانید حسین است

تکرارِ حسن یا که به تکرار، حسین است
می‌گفت علی: فاطمه، انگار حسین است


آنقدر در اوج است به کس کار ندارد 
همسایه‌ی دیوار به دیوار ندارد
جز لطف و عنایات حسن‌وار ندارد 
پیغمبر عشق است که انکار ندارد 

یک شیرزن از بیشه‌ی احرار رسیده 
ای کرببلا حیدر کرار رسیده


وقتی که قرار است تو باشی همه هستند 
با تو همه سوگند که با فاطمه هستند 
آری همه حیران چنین عالمه هستند
عشاق به دنبال تو در زمزمه هستند 

ای حضرت زهرای علی جان سَنَ قوربان
ای اُمِّ ابیهای علی جان سن قوربان


ای خطبه‌ی تو کوه شکن سیل دمادم 
این نعره‌ی تو بر سرشان مرگ مجسم 
عظمایی و اعلایی و علامه و اعلم 
ای کعبه  و ای قبله و ای قلب معظم

قلب تو تپش‌های قبیله است مگر نه 
عالم همه در دست عقیله است مگر نه


گیرم که یزید است کنار تو قلیل است 
یا ابن زیاد است ! فقط ابن علیل است 
گیرم که بُوَد شام به پای تو ذلیل است 
هرچند که در چشم تو هر زخم جمیل است

باید که تو تکمیل کنی کرببلا را 
رفتی که تو تعطیل کنی شام بلا را


باید که ببینیم علی‌وار رسیدن
از کاخ ستم ریشه‌ی صد ظلم کشیدن 
تا یاد بگیریم مبارز طلبیدن 
آن حجم بلا دیدن و انگار ندیدن

باید که فقط از دمِ تو یاد بگیریم 
حقِ علی از اینهمه بیداد بگیریم


نه وقت تعلل، وَ نه هنگام شتاب است 
این صبر علی صبر نه، آیات عذاب است 
بازیچه‌ی ما فاتح و سجیل و شهاب است 
تا چشم گشایند تل آویو خراب است

امضاء زده  آرامش ما مرگ شما را
ای ظلم بچش وعده‌ی شمشیر خدا را


میراث حرم چادری از جنس بهشت است 
هر رشته‌ی این روسری از نور سرشته است 
آری حرمت  از دل ما خشت به خشت است 
در کرببلا نامِ تو را عشق نوشته است

تلفیق حسین و علی و فاطمه از توست
بین‌الحرمین آنچه که دارد همه از توست 


ما خیس‌ترین زائر باران شماییم
مدیون نفس‌های شهیدان شماییم 
در زینبیه بر در ایوان شماییم 
بیهوده نبوده است پریشان شماییم

وقتی که پریشان تو شد خون خدا هم
شرمنده‌ی تنهایی تو کرببلا هم


ای ابر بباران به پریشانی زینب
ای باد بسوز از دل طوفانی زینب
خونآبه شو ای اشک زِ حیرانی زینب 
از بی‌کسی و بی سر و سامانی زینب

از تیغ  نه... از داغ جوان بود  که اُفتاد
ای وای عزیزت نگران بود که اُفتاد

  • پنج شنبه
  • 17
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران