زندگی تکرارِ یک رنجِ ملالآور شده
حال ما اما به لطف روضهات بهتر شده
من نمیدانم چه سِرّی در گدایی تو هست
هر کسی افتاده بر پایِ تو آقاتر شده
من به آغوشِ ضریحِ تو پناه آوردهام
هر کجا در بازیِ دنیا دلم مضطر شده
هر که با یک واسطه هر شب صدایت میزند
ضامنِ ما دل پریشانها خودِ مادر شده
آبرویی هم اگر دارم به لطفِ فاطمهست
با دعای مادرانه، سنگ هم گوهر شده
قرنها اجدادمان نامِ تو را بردند که
حال بعد از سالها فرزندشان نوکر شده
صبح محشر آتشِ دوزخ نمیسوزانَدَش
قَدرِ یک بالِ مگس چشمانِ هر کس تر شده
از خدا دیگر چه میخواهم که عمرم سالهاست
با گدایی کردن از این خانواده سر شده
::
::
در تنورِ خانهی خولی چه آمد بر سرت
رأس تو ای ماه زینب! غرقِ خاکستر شده
خوب شد چشمانِ تو بر روی نیزه بسته بود
تا نبینی خواهرت اینگونه بی یاور شده
- جمعه
- 5
- بهمن
- 1403
- ساعت
- 18:11
- نوشته شده توسط
- احسان نرگسی
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
ارسال دیدگاه