بحر طویل ولادت امام حسن مجتبی(ع)
1. مژده ای دل گِره از کار همه وا شده امشب ،وَ چراغانیِ از نور همه عرش معلا شده امشب ، همه ی اهل زمین یکسره در شوق و شعف بیشتر از عالم بالا شده امشب ، چه شبی و چه صیامی، چه بهاری چه نگاری، وسط ماه رسیده مه کامل ،شرف گنج فضائل ،ز خداوند جهان آیه ی جود و کرم امشب شده نازل، شده امشب خوره بر جان و دل دختر آن فتنه گر پیر دغلباز حرامزاده ی مشهور ، که هست پیش همه ، پیش من و پیش تو و حضرت حق آدم منفور ،چنان زهر هلاهل ،وَ از آنسو همه ی عرش و فلک حور و ملک یکسره مدهوش ُ شده غصه فراموش ، وَ مادر شده صدیقه ی کبری نَفَس ُ جان پیمبر ،همه ی حاصل طاها ،گهر و زینت عرش و ملکوت ام ابیها ،وَ چه زیبا شبی است این شب رحمت ،شده نازل همه ی رحمت و نعمت ،وَ ملائک همه در محضر سلطان معظم ،همه تعظیم کنان محض تحیّت ،به امیرِ همه ی خلق خدا و همه عالم ،پسر فاطمه ی بنت اسد حضرت حیدر، که ثمر دار شده ،وارث سردار شده ،فاتح بدر و احد و خندق و احزاب پسر دار شده ،هر که بُوَد طالب جود و کرم و طالب رحمت ،بشتابید و بیایید و ببینید رخ زیبا و دل آرای حسن را .
2. مژده ای فرقه ی عشّاق بیایید ،که سر آمده هجران و رسیده شه خوبان ،وَ بیایید که هنگام وصال است ،نه ایام ملال است ،ز اندوه برآیید ،به این عیش گرایید ،بیایید رخ یار ببینیم ُ در این بزم نشینیم ُ ز این ساغر میخانه بنوشیم ُ شویم مست تر از مست و خرامان حسن ،بی سر و سامان حسن ،دست برآریم و زنیم چنگ به دامان حسن ،ماه صیام است ،شویم بر سر این سفره ی احسان ،همه مهمان حسن ،جان دو عالم ،ملک و جن و بشر یکسره قربان حسن ،مست شویم مست شویم ،مست می از جام حسن ،صید شویم ،صید شویم ،بر رخ ماهش ،که بود دام حسن ،می زده ی نام حسن ،جان به فدایش ،منه در مانده کجا مدح و ثنایش ،دل عشاق شکار کرم و جود و سخایش ،نه فقط مُرده و بی جان ،که خود حضرت عیسی بشود زنده ز خاک کف پایش ،بتکاند گر عبایش ،به فدایش ،به فدایش ،به فدای کرم و لطف و وفایش ،من ِدرمانده کجا مدح و ثنایش ،که به جا هست فقط از لب ارباب شنید مدح و ثناهای حسن را .
3. چه بگویم ،چه بگویم ،من از این مرد کرامت ،نوه ی ارشد احمد ،ثمر ختم نبوت ،قمر برج امامت، پسر شافع امت ،نبوی صورت و هیبت ،علوی همت و غیرت ،پسر عصمت کبری ،که ازآن بدو تولد شده است دشمن او عایشه نه ،فاحشه ی امت اسلام ُ،سوار ِ شتر فتنه شد و فتنه شد و فتنه بیانداخت ُ شد روز جمل ،روز جدل ،وقت عمل ،در صف پیکار و همه صف بکشیدند ،جلو حیدر کرار و ،به فرمان پدر راهی میدان شد ُ، زد میمنه و میسره ویران شد ُ، آن فاحشه بر روی جمل ،سخت پریشان شد از این هیبت و شوکت، وَ از این حدِ شجاعت و شهامت ،نفس معرکه بند آمده از هیبت تکبیر حسن ،تشنه ی خون است ،در این مهلکه شمشیر حسن ،زآن بهراسید و فراری بشوید این حسن است ،اینکه میاید ،بزند پی کند و ختم کند غائله ی جنگ و جدل را ،وَ به حیرت همه دیدند اجل را ،همه دیدند حسن نقش زمین کرد جمل را ،همه دیدند ،در آن روز به یک بارِ دگر هیبت و غوغای حسن را.
4. فتنه و ،فتنه گرِ فاحشه و ،کینه بماند و ،شب و روز و مه و سال و همه ایام گذشت، توطئه ها ماندُ ،وفا رفت و جفا ماند ،وَ قومی که به امر نبی الله نکردند اطاعت ،به سیاست ،به حقارت ،به وقاحت ،که نکردند دمی ،حرمت شایسته به آل علی ُختم رسالت ،وَ شده بیشتر از پیش همه کینه ی این امت نااهل ،رعایت نشد اصلا ز وفا حرمت معصوم، دهان روزه و تشنه حسن از زهر هلاهل شده مسموم…، وَ آه از غم غربت ،غم غربت ،که رسیده است به لاهوت ،که در موقع تشییع تنش ،آن تن بی جان حسن ،دوخته شد بر تن تابوت ،از این امت نااهل ،جز از ظلم و ستم هیچ ندیدند ،بمیرم که فقط ،ساعتی از آن تن و تابوت ،اباالفضل و حسین تیر کشیدند،قلم نام حسین گفت، ز تشییع تن و جسم پر از تیر و بدن گفت ، وَ شد آن روز که ، لایوم کیومی که حسن گفت ،حسین ماند ،ته گودی گودال و، تنی زخمیِ از تیر و سنان و تن بی حال ،وَ تشییع نشد پیکر پاکش ،شده پامال ُ ، امان از دل زینب وَ امان از دل زینب …. بطلب بهر زیارت ز کرم ،ای شه مجروحِ عصا خورده ی مظلوم ،که با رأس بریده همه جا بر سرِ سرنیزه ی اعدا رفتی ،ای سر خاکی و خونین که به صندووق و تنور و به کلیسا رفتی ،از در خانه ی خود رد مکنی "زائر" شیدای حسن را.
۱۴۰۳/۱۲/۲۰
۲۰:۲۷
رامین برومند(زائر)
Insta: @zaer.poet
- سه شنبه
- 21
- اسفند
- 1403
- ساعت
- 2:4
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه