مى شد كه دوا كرد جراحات تنش را
سر نيزه اگر بوسه نمى زد دهنش را
مشغول دعا بود در آن لحظه ولى شمر
نگذاشت به پايان برساند سخنش را
بهتر كه در اين همهمه نيزه و شمشير
پيدا نكند زينب كبرى بدنش را
عريان شد اگر، از كرمش بود كه ميخواست
خيرات كند آخر سر پيرهنش را
گر مى شود اى خاك سه روزى كفنش باش
خورشيد نكرده است مراعات تنش را
یاسین قاسمی
- سه شنبه
- 10
- تیر
- 1404
- ساعت
- 13:26
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه