با سكوت گريه چون شمعى صدايت مى كنم
اين گره را باز كن امشب، دعايت مى كنم
من به هر تقدير در اين عشق بايد جان دهم
عاقبت اى دين بر گردن! ادايت مى كنم
خانه قبرم مهياى حضورت مى شود
صبر كن اى دوست آخر پاگشايت مى كنم
گر قدم رنجه بفرمايى دمى اينجا فقط
من تمام هستى ام را خاك پايت مى كنم
عمر باقى مانده ام را همچو عمر رفته ام
خرج اشك روضه هاى كربلايت مى كنم
آخر اى عقل معاش انديشِ از دل بى خبر
با جنون اين غريبه آشنايت مى كنم
ياسين قاسمى
- دوشنبه
- 16
- تیر
- 1404
- ساعت
- 13:24
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه